خزان مدیران
فرض را بر این میگذاریم که وضعیت مربیان در هیچ جای دنیا شاید خیلی بهتر از همتایان ایرانیشان نباشد. از نمونههایی نظیر آرسن ونگر که بگذریم که همین یکی، دو هفته پیش 15 سالگی مربیگریاش در آرسنال را جشن گرفت، اصولاً شروع فصل پاییز در دنیای فوتبال به «خزان مربیان» معروف است. مربیان بختبرگشتهای که بعد از گذشت تنها چند هفته از آغاز فصل جدید، به خاطر نتایج ضعیفی که گرفتهاند، اسیر مدیرانی کوتهبین میشوند و با دریافت غرامتهایی سنگین و جیبهای پرپول باشگاه را ترک میکنند. جانشینان این مربیان اخراجی هم بدون اینکه برنامه و یا فلسفه خاضی داشته باشند، اغلب کار بیشتری نسبت به سلفشان از پیش نمیبرند و آنچنان تفاوتی در نهایت به وجود نمیآید.
اما حالا در فوتبال ایران ما با پدیده نوین «خزان مدیران»هم روبرو شدهایم! با برکناری 6 مدیر در 9 هفته! در این میان سهم باشگاه مس کرمان، رکورد خارقالعاده دو برکناری است. یعنی یک باشگاه فوتبال توانسته این شاهکار را خلق کند که در 9 هفته دو بار مدیرش را تغییر دهد. اما بدتر از آن اینکه در میان این شش برکناری دو تایش مربوط به دو باشگاه اصفهانی است. همان دو باشگاهی که در ایران نمونه ثبات و مدیریت بلندمدت بودند و ثمرهاش را در سالهای گذشته دیدهاند. همانهایی که ما تو این وانفسا دلمان به آنها خوش بود، اما حالا علیرغم پیروزی در داخل میدان، سه-صفر بازنده میشوند. حالا دیگر در ذوب آهن و سپاهان هم مدیر امنیت شغلی ندارد.
حالا در فوتبال ایران، همان مدیرانی که پیش از این تهدیدی برای ثبات و امنیت برنامهریزی و نگاه بلندمدتِ مربیان بودند، خودشان در معرض تهدید دید کوتاهمدت مدیران ارشد خود میشوند. مدیران ارشدی که خود اغلب به خاطر روابط و رانتهای سیاسی و غیرسیاسی صاحب یک کرسی در هیات مدیره میشوند. مدیرانی که در مدرک گرفتن از دانشگاه کم نمیگذارند و ادعای تحصیلات و دانش مدیریت را هم به وفور دارند، اما در اصل با این گونه تصمیمات پوپولیستی اهداف دیگری را دنبال میکنند، وگرنه کدام اصل مدیریت میگوید که مدیریت کوتاهمدت خوب است و جواب میدهد؟ کدام سازمان یا باشگاهی را شنیدهاید که به جای برنامهریزی استراتژیک، برنامه کوتاهمدت شش هفتهای داشته باشد؟
بحث من این نیست که این مدیرانی که برکنار شدهاند، همگی مدیرانی کارکشتهای بودهاند که تنها قربانی یک نگاه غلط شدهاند. نه، اما آنها چه کاری باید انجام میدادند که ندادند و جانشینشان حالا میتوانند انجام دهند؟ آیا برنامهای از آنها خواسته شده که ارائه نکردهاند و آیا مدیران جدید برنامهای دادهاند؟ پاسخ روشن است.
اصلاً در فوتبال ایران یک مدیر باشگاه چه وظایفی دارد؟ برنامه بلندمدت بریزد و آن را با برنامههای عملیاتی میانمدت و کوتاهمدت اجرا کند؟ زیرساختهای باشگاه را توسعه دهد؟ تواناییهای باشگاه در درآمدزایی را افزایش دهد؟ هزینهها را کم کند؟ یا اینکه در عمر کوتاهی که دارد هر کاری از دستاش برمیآید انجام دهد تا تیم در جدول چند رده بالاتر قرار بگیرد؟ معلوم است که وضعیت مطلوب کدام گزینهها را دربرمیگیرد و وضعیت موجود کدام را.
مدتی است که رییس سازمان لیگ فوتبال دارد هشدار میدهد که وضعیت مالی باشگاهها چیزی نزدیک به یک فاجعه ملی است. او حتی از تعطیلی لیگ برتر در میانه فصل هم سخن گفته. او سعی کرده با عدد و رقم ابعاد این فاجعه را روشنتر کند: به طور متوسط هر باشگاه در طول فصل 10 میلیارد تومان هزینه دارد. یعنی در مجموع 18 باشگاه چیزی در حدود 180 میلیارد تومان خرج میکنند. درآمد لیگ از محل فروش حقوق تلویزیونی و تبلیغات دور زمین و فروش حقوق نامگذاری لیگ، چیزی در حدود 40 میلیارد تومان است. هر باشگاه هم به دلیل ضعف مفرط در بازاریابی، در خوشبینانهترین حالت به طور متوسط دو، سه میلیارد تومان میتواند درآمدزایی کند. یعنی در مجموع 40 میلیارد تومان هم خود باشگاهها دربیاورند. به عبارت دیگر در بهترین حالت لیگ 100 میلیارد تومان کسری بودجه بالا خواهد آورد. چیزی حدود 55 درصد. حالا این شکاف عظیم صد میلیارد تومانی را چگونه باید پر کرد؟ درآمد تلویزیونی و تبلیغات دور زمین که اصلاً دست باشگاهها نیست و سازمان لیگ هم به دلیل بازار انحصاری و غیررقابتی تلویزیون در ایران و همچنین اوضاع اقتصادی مملکت، فعلاً بیشتر از این نمیتواند از این دو محل دربیاورد. میماند افزایش درآمدزایی و کاهش هزینههای خود باشگاهها.
تکلیف درآمدزایی که روشن است و بسیار بعید است که مدیران جدید نسبت به اسلافشان توانایی بیشتر و برنامه ویژهای برای بازاریابی و درآمدزایی داشته باشند. هزینهها را هم که در این برهه از سال، چند هفته پس از آغاز، که همه قراردادها بسته شده، به سختی بتوان کاهش داد. سازمان لیگ خیلی تلاش کرد که از طریق قانون سقف قرارداد باشگاهها را به کاهش هزینهها وادار کند، اما تا به حال چندان فایدهای نداشته. علتاش هم مشخص است. وقتی یک مدیر مجال اندکی دارد وعملکردش تنها با معیار نتیجه گرفتن تیم سنجیده میشود، او دیگر فرصتی برای فکر کردن به برنامههای مالی و بازاریابی بلندمدت و توسعه زیرساختها ندارد. در چنین شرایطی جابجایی دم به دقیقه مدیر عامل و سرمربی هم دست و پا زدنی بیش نیست.