لیگ قهرمانان؛ جاذبه‌ها و جنون‌ها

لیگ قهرمانان اروپا از زمان پوست‌اندازی‌اش وارد بیستمین فصل‌ خود شده است، با جاذبه‌ای بی‌سابقه. حالا یک نسل از عاشقان فوتبال همراه آن رشد کرده، نسلی که برایش نام پیشین این تورنمنت یعنی «جام باشگاه‌های اروپا»، به اندازه‌ی مثلاً «اتحاد جماهیر شوروی» غریب است و مربوط به گذشته‌های دور به نظر می‌آید.

پروژه‌ی نونمایی لیگ قهرمانان از لحاظ برندسازیِ یک رویداد ورزشی، نمونه است. اما لیگ قهرمانان تنها بسته‌بندی‌اش عوض نشد بلکه از لحاظ محتوا نیز به آن چنان جذابیتی رسیده که حالا متمایز از همه‌ی تورنمنت‌های دیگر است. سرودش، نمادهایش، ظاهر تجملی‌اش، بازی‌های زیبا و پرستاره‌اش همان قدر در ساختن این وجهه تاثیر داشته‌اند که تقویم‌اش. در حقیقت برنامه‌ی برگزاری ثابت سه‌شنبه- چهارشنبه‌های لیگ قهرمانان، آغاز مرحله‌ی گروهی با رفتن تابستان و در نزدیک‌های پاییز و سررسیدن مرحله‌ی حذفی با آمدن بهار، همگی مشخصه‌هایی‌اند که لیگ قهرمانان را تبدیل به محصولی کرده‌اند که ما امروز می‌شناسیم.

فقط جام جهانی‌ها هستند که احساسات بیشتری را برمی‌انگیزند. اما مهم‌ترین حسن لیگ قهرمانان به جام جهانی این است که دیگر نیازی نیست که آدم چهار سال انتظار بکشد. از اولین دوره جام جهانی 72 سال طول کشید تا موفق‌ترین تیم‌های تاریخ این رقابت‌ها تا آن زمان، یعنی برزیل و آلمان، برای اولین بار سرانجام در فینال جام جهانی 2002 با هم روبرو شدند. کی دوست دارد یک عمر انتظار بکشد تا مصاف بهترین‌ها را به تماشا بنشیند؟ لیگ قهرمانان دارد هر سال این کار را برای‌مان انجام می‌دهد. به عنوان نمونه تنها در هفت سال گذشته با شش صف‌آرایی چلسی در برابر اف‌ث بارسلونا شاهد این رویارویی ستارگان بودیم.

از لحاظ مالی هم لیگ قهرمانان به یک دستگاه پول‌ساز تبدیل شده است. امسال کل پاداشی که به تیم‌های شرکت‌کننده داده می‌شود چیزی بالغ بر 759 میلیون یورو (معادل یک میلیارد دلار) است. این درآمدی است که مثلاً رئال مادرید به عنوان پردرآمدترین باشگاه فوتبال جهان باید در سه سال کسب کند! در قیاس با آن تورنمنت باشگاهی دوم یوفا، اروپا لیگ که بارها هم نوسازی شده، درآمدش قابل توجه نیست (در مجموع 150 میلیون یورو).

اما موفقیت اقتصادی لیگ قهرمانان یک تهدید هم برای فوتبال اروپا محسوب می‌شود. لیگ قهرمانان خیلی از لیگ‌های اروپایی را به لیگ‌هایی یک‌طرفه تبدیل کرده است. از لیگ‌ بزرگی مثل انگلستان گرفته تا لیگی به کوچکی لیگ دانمارک. هر کس به لیگ قهرمانان راه پیدا کند، با آن درآمد سرشاری که عایدش می‌شود از رقبای داخلی‌اش بیشتر فاصله می‌گیرد. هر چقدر هم بیشتر به این رقابت‌ها راه یابد، این فاصله بیشتر و بیشتر می‌شود. به عبارت دیگر لیگ قهرمانان در فوتبال اروپا جوامع طبقاتی درست می‌کند. بالای جدول همواره آنهایی‌اند که مرتب در لیگ قهرمانان بازی می‌کنند، بعد با فاصله‌ی زیاد پایین‌تر از آنها تیم‌هایی هستند که گهگداری به لیگ قهرمانان راه پیدا می‌کنند و آخر سر با فاصله‌ی بسیار زیاد تیم‌هایی‌اند که اصولاً هیچ وقت در لیگ قهرمانان نیستند. برای به هم زدن این طبقات باید اتفاقات خارق‌العاده‌ای بیفتد. مثلاً با رسوایی‌های تبانی و ارتشا (یوونتوس و جدیداً فنرباغچه) یا دعوا و مکافات با مالکین (لیورپول) و ورود سرمایه‌گذاران دست‌ودل‌باز جدید (منچسترسیتی).

از سوی دیگر درآمدهای بالا در لیگ قهرمانان وسوسه‌ای‌ست که عقل را از سر مدیران باشگاه‌ها می‌پراند. آنها برای دست یافتن به این درآمدها مجبور می‌شوند بازیکنان گران‌قیمت بخرند و از آنجایی که اکثراً منابع مالی‌اش را هم ندارند، خود را در قرض فرو می‌برند. در واقع برای باشگاه‌هایی مثل منچستر یونایتد و بارسلونا که غرق در بدهی هستند، اصلاً قابل‌تصور نیست که یک فصل در لیگ قهرمانان حضور نداشته باشند و از درآمدهایش چشم بپوشند. برای همین هم هست که میشل پلاتینی مصمم است تا با طرح «فایننشال فیرپلی» ترمز این جنون را بکشد. هر چقدر هم دست یافتن به اهداف این طرح از صعود به فینال لیگ قهرمانان هم شاید دشوارتر باشد.

مچ‌پوینت

در اول فیلم مچ‌پوینت وودی آلن آنجا که یک توپ تنیس به لبه‌ی تور می‌خورد و معلوم نیست کدام سمت به زمین می‌افتد، می‌شنویم: «مردی که گفت "من ترجیح می‌دهم ‌خوش‌شانس باشم تا قوی" نگاهی عمیق به زندگی داشت. آدم‌ها می‌ترسند با این حقیقت مواجه شوند که چقدر بخشی از زندگی‌شان به بخت بستگی دارد. ترسناک است که آدم فکر کند چه میزان از زندگی از کنترلش خارج است. لحظاتی در بازی است که توپ به لبه‌ی تور می‌خورد و در یک ثانیه می‌تواند به جلو یا به عقب بیفتد. با کمی شانس، توپ به جلو می‌افتد و تو می‌بری... یا شاید هم به جلو نیفتد و تو ببازی.»

وودی آلن برای بیان منظورش از زندگی و قرار دادن شما در برابر این پرسش دشوار، از هیچ چیزی بهتر از تنیس نمی‌توانست بهره بگیرد. دیشب یک نمونه‌ی زنده‌اش در بازی فدرر و جوکویچ در نیمه‌نهایی اوپن آمریکا رخ داد. راجر فدرر در حالیکه ست پنجم 5-3 پیش بود، در گیمی که خودش سرویس می‌زد دو مچ‌پوینت داشت. یعنی دو بار این فرصت را داشت که تنها با گرفتن یک امتیاز بازی را ببرد.

اولین مچ‌پوینت را فورهندی از جوکویچ خنثی کرد که سریع‌ترین فورهند تاریخ این رقابت‌ها شد! آن هم بعد از سرویس اول محکم فدرر. خود جوکوویچ بعد از بازی گفت در این جور مواقع و در برابر حریفی در اندازه‌ی فدرر، باید قمار کرد. یا می‌گیرد و تو از آن مهلکه خارج می‌شوی، یا نمی‌گیرد و می‌بازی. چاره‌ی دیگری نداری. مال جوکوویج گرفت و او از مهلکه گریخت.

اما برای خنثی کردن دومی بخت یار او بود. دقیقن همان سناریویی که آلن آنقدر زیبا به تصویرش کشیده بود: ضربه‌ی فورهند فدرر به لبه‌ی نت خورد و به جلو افتاد، اما آنقدر در اثر برخورد با تور تغییر مسیر داد  که از کنار به بیرون رفت. و این دو مچ‌پوینت از دست رفته پایان کار برای فدرر بود. چون بعد از آن با چند اشتباه ساده دو گیم بعدی و در نهایت کل بازی را از دست داد. و او که تنها یک امتیاز و چند سانتی‌متر با بیست و چهارمین حضورش در فینال یک گرنداسلم فاصله داشت، ناگهان شکست خورد. یک دژا ووی تلخ، چون او یک سال پیش، همین جا، در همین مرحله و در برابر همین حریف باز هم دو مچ‌پوینت را از کف داده و شکست خورده بود.

      

اما راجر فدرر با وودی آلن هم‌عقیده نیست. او بعد از بازی گفت که تنها و تنها خودش مقصر است، چون آخر سر خوب بازی نکرده و نتوانسته کار را تمام کند. اما واقعاً تعیین سرنوشتِ نهایی بازی کاملن در دست خود فدرر بود؟ یا او هم فقط می‌ترسد بپذیرد که چقدر کامیابی‌اش به شانس وابسته بوده است؟ اگر بخت او را یاری می‌کرد و آن توپ پس از اصابت با تور چند سانتی‌متر آن طرف‌تر به زمین می‌خورد چه؟ یا اینکه دست خودش بود و بعد از از دست دادن آن دو مچ‌پوینت می‌توانست خودش را دوباره جمع کند و به پیروزی برسد؟

سوءتفاهمی به نام «کپی رایت» در ورزش ایران

به بهانه مطرح شدن دوباره در برنامه 90 و در پاسخ به کنایه‌ی عادل فردوسی‌پور به دیدگاه من، این یادداشت را نوشتم که در روزنامه‌ی «تماشا» چاپ شد.

***

در برنامه‌ی این هفته 90 در بخشِ جالب پخش اظهارنظرهای بینندگان، یکی از نظرات جالب توجه بود، اما در میان بحث‌‌های داغ درباره‌ی فساد و دلالی در فوتبال ایران مورد توجه قرار نگرفت و گم شد. آن هوادار خارج‌نشین گلایه می‌کرد که وقتی می‌خواسته پیراهن تیم مورد علاقه‌اش استقلال را تهیه کند، نمی‌دانسته باید چه کار بکند و به باشگاه استقلال ایمیل زده که راهنمایی‌اش کند. چیز جدیدی نبود و این هوادار اولین نفری نیست که این مشکل برایش پیش می‌آید. خیلی از هواداران علاقمند و پرشور دیگری بوده‌اند که خواسته‌اند پیراهن تیم‌شان را بخرند، اما نمی‌دانستند از کجا و چگونه. چون در اکثر باشگاه‌های فوتبال ما نه از فروشگاه هواداری خبری هست، نه جایی که توزیع‌کننده‌ی رسمی پیراهن و کالاهای هواداری باشگاه باشد و نه در وب‌سایت‌های باشگاه‌ها (اگر اصولاً وب‌سایتی در کار باشد!) چیزی می‌توان پیدا کرد.

راهنمایی باشگاه استقلال هم جالب بوده. آن فردی که پاسخ داده (که به احتمال خیلی زیاد هم هیچ اطلاعاتی در زمینه‌ی مدیریت بازاریابی نداشته!) گفته این هوادار وفادار باید سایزش را به بستگانش در ایران بدهد تا آنها بروند پیراهن را تهیه کنند و برایش بفرستند! عادل فردوسی‌پور به همین نکته اذعان کرد و به باشگاه استقلال طعنه زد که که این چیز جدیدی نیست و باشگاه‌های ما هیچ کدام فروشگاه هواداری ندارند و در میدانی که بورس کالاهای ورزشی است (منیریه) می‌توان بدل این پیراهن را با دو-سه هزار تومان خرید، چون در ایران "کپی‌رایت ورزشی" نداریم. بعد با کمی مکث از من نام برد: «البته دوست ما آقای علیزاده می‌گوید که می‌تواند رعایت شود، اما واقعیت این است که در ایران رعایت نمی‌شود.»

اشاره‌ی عادل خان به برنامه‌ای بود که درباره‌ی خصوصی‌ شدن باشگاه‌های فوتبال در ایران و امکان درآمدزایی برگزار شد و از من هم دعوت شده بود تا در آن میزگرد با حضور امیر عابدینی مدیر باشگاه داماش گیلان و مسعود رضاییان معاون باشگاه فولاد خوزستان شرکت کنم. حرف من در آن برنامه این بود که برخلاف آنچه بسیاری از مدیران ما می‌گویند، بستر برای درآمدزایی فراهم است و بیشتر کوتاهی از خودشان است. در آن برنامه یادآوری کردم که در ورزش ایران به اشتباه گفته می‌شود که چون قانون کپی‌رایت نداریم نمی‌توان روی درآمد فروش پیراهن حساب باز کرد. به خاطر اینکه اولاً قانون کپی‌رایت برای حفاظت از آثار ادبی و هنری و علمی است، و دوماً که ما در ایران قانون حمایت از حقوق مولفان را داریم که مصوب 1348 است. اما این ارتباطی به ورزش ندارد و آن قانونی که مربوط به باشگاه‌ها و تولید‌کننده‌های ورزشی می‌شود، قانون ثبت علامت تجاری است. بر اساس آن یک باشگاه باید لوگویش را به عنوان علامت تجاری ثبت کند تا از حمایت این قانون برخوردار شود و بتواند دست جاعلان را کوتاه کند. بعد هم در همان برنامه مثال‌هایی از باشگاه‌های انگلستان و ایتالیا زدم که با استناد به همین قانون - ونه کپی‌رایت!-، توانسته‌اند درآمد قابل توجهی از محل فروش پیراهن داشته باشند. در کشور خود ما در سایر بخش‌ها خیلی‌ها موفق شده‌اند با حمایت همین قانون جلوی کسانی که بدون مجوز از برندشان استفاده می‌کردند را بگیرند.

البته بعد تاکید کردم که با وجود این قانون هم اگر باشگاهی لوگویش را ثبت هم کرده باشد، اما برنامه‌ای کارآمد برای بازاریابی و توزیع پیراهن و سایر کالاهای هواداری نداشته باشد، باز هم راه را برای جعل‌کنندگان باز می‌گذارد. همان اتفاقی که حتی در ایتالیا هم  گاهی می‌افتد و اخیراً در پی اعتصاب اخیر بازیکتان و تعطیلی سری آ به دلیل اختلاف با باشگاه‌ها، این بحث مطرح شد که یکی از دلایلی که باشگاه‌های فوتبال ایتالیایی وضعیت اقتصادی خوبی ندارند، متنوع نبودن منابع درآمدی‌شان است. به عنوان یک نمونه، کارشناسان اقتصادی ایتالیایی گفتند وقتی در نزدیکی استادیوم پیراهن‌های تقلبی تیم‌ها با قیمتی بسیار پایین‌تر عرضه می‌شود و باشگاه‌ها هیچ اقدام حقوقی‌ای انجام نمی‌دهند و در توزیع به موقع و بجای کالاها کوتاهی می‌کنند، نمی‌توان در این اوضاع اقتصادی از هوادار توقع داشت که برود پیراهن اصل را بخرد. به همین دلیل درآمد باشگاه‌های ایتالیایی از این محل به خوبی باشگاه‌های سایر لیگ‌های برتر اروپایی نیست.

همه‌ی حرفم این بود که ضمن اینکه ما در ایران قانون لازم را برای حمایت از باشگاه‌ها داریم، خود باشگاه‌ها - به جز یکی دو تایشان - هستند که هیچ برنامه‌ای برای بازاریابی و توزیع ندارند تا اگر هم نقص‌های قانونی وجود دارد، با توزیع خوب بتوان جبران‌شان کر. مثل این هوادار وفادار استقلال که قطعاً می‌توانسته بگوید تا از یک مغازه در منیریه بروند یک پیراهن تقلبی بخرند و برایش بفرستند. ولی او دلش می‌خواسته همان پیراهنی را بپوشد که بازیکنان مورد علاقه‌اش به هنگام شکست و پیروزی بر تن می‌کنند، ضمن اینکه خواسته به باشگاه هم «کمکی» کرده باشد. اما باشگاه‌های ما عرضه‌ی کسب درآمد از هواداری به این وفاداری را هم ندارند، و این قطعاً هیچ ربطی به قانون کپی‌رایت ندارد، جناب عادل خان!

صداوسیما برای تیم ملی هم مایه نمی‌گذارد

شرم‌آور است که صداوسیما حقوق پخش زنده‌ی بازی تیم ملی را هم حاضر نیست بخرد و تصاویر را بی‌اجازه از روی یک شبکه‌ی دیگر برمی‌دارد! لیگ‌های اروپایی را که صداوسیما مفت و مجانی از این‌ور و آن‌ور برمی‌دارد، و حالا بازی دیشب تیم ملی با قطر را هم از روی شبکه‌ی قطری «الکأس» برداشته بودند که رایت این بازی به آن تعلق داشت. پوشاندن آرم این شبکه‌ هم فقط تلاشی بی‌فایده بود برای پوشاندن این کار غیراخلاقی!

صداوسیما این همه از دلالی و فساد و سوءمدیریت و خیلی دیگر از پدیده‌های مذموم در ورزش مدام انتقاد می‌کند و همه را سرزنش و ملامت می‌کند، اما آن وقت خودش دست به چنین کاری می‌زند! صداوسیما نه حقوق مؤلفین آثار هنری را رعایت می‌کند، و نه لازم می‌بیند قواعد بازار میلیارد دلاری پخش تلویزیونی رویدادهای ورزشی را رعایت کند. البته یک جاهایی هم برای پخش رویدادهای بزرگی مثل جام جهانی دست‌اش بسته است، وگرنه احتمالن برای پخش آن بازی‌ها هم هزینه‌ای نمی‌کرد! این کار صداوسیما مثل این می‌ماند که فردی مثلن هر وقت به تخم مرغ نیاز داشت به بازار برود و بدون اجازه‌ی فروشنده، چند تا تخم مرغ بردارد و مصرف‌شان کند و هیچ پولی هم به فروشنده ندهد! اما بعضی موقع‌ها که فروشنده آدم پرزوری است، مجبور شود پول تخم‌مرغ‌ها را بدهد.

من که تا دیدم رایت بازی خریداری نشده و شبکه‌ی سه دارد بازی را بدون اجازه‌ی صاحب حقوق آن پخش می‌کند، زدم همان کانال که صاحب حقوق بود تا بازی را از آن ببینم. ترجیح می‌دادم بازی را با گزارش اعصاب‌خردکن گزارشگرهای پرحرف عربی ببینم، اما پخش بازی بی‌اجازه نباشد!

کالچوی بی‌نوا

تحلیلی بر بحران فوتبال ایتالیا با تعطیلی سری آ و اعتصاب بازیکنان که برای روزنامه‌ی «تماشا» نوشتم.

***

باشگاه‌های فوتبال هم در اروپا به سرنوشت برخی از دولت‌های این قاره دچار شده‌اند. آنچه دولت‌هایی مثل یونان و پرتغال و اسپانیا و ایتالیا گرفتارش شده‌اند، حالا باشگاه‌های سری آ و لالیگا و خیلی جاهای دیگر دارند تجربه می‌کنند. اعتصاب، ورشکستگی، بدهی‌های سربه‌فلک کشیده حالا تهدیدی جدی برای بهترین لیگ‌های اروپا محسوب می‌شوند.

بعد از اسپانیا، حالا لیگ ایتالیا هم پس از اینکه اتحادیه بازیکنان با سازمان لیگ بر سر قرارداد جمعی جدید به توافق نرسید، با اعتصاب بازیکنان تعطیل شده است. دو کشوری که دو جام جهانی گذشته را برده‌اند، هفته اول لیگ‌شان به خاطر خودداری بازیکنان ناراضی از بازی کردن، به تعطیلی کشیده شد.

هر چند در اسپانیا سرانجام دو طرف دعوا به یک توافقی رسیدند و لالیگا پریروز از هفته دوم‌ آغاز شد، اما در ایتالیا این اعتصاب تازه شروع شده است. همه‌ی این‌ها میشل پلاتینی، رییس یوفا را سخت نگران کرده است. او روز جمعه در موناکو در مراسم قرعه‌کشی مرحله گروهی اروپا لیگ، گفت همه جا چراغ‌های هشدار دارد چشمک می‌زند. پلاتینی با اشاره به اتفاقی که این فصل در فوتبال اسپانیا و ایتالیا افتاد گفت: «من از آینده فوتبال واهمه دارم. اگر فوتبال نتواند ادامه پیدا کند چون بازیکنان  پول‌شان را نمی‌گیرند، این شدیداً جای نگرانی دارد.»

در اسپانیا موضوع تنها حقوق‌های معوقه بازیکنان بود که باشگاه‌ها به خاطر شرایط بد اقتصادی از پرداخت‌شان عاجزند. چیزی حدود 50 میلیون یورو مربوط به بیش از دویست بازیکن شاغل در لالیگا. حالا اما دو طرف به توافق رسیدند که اگر تا سه ماه بازیکنان حقوق‌شان را نگیرند، می‌توانند از باشگاه جدا شوند.

اما در ایتالیا مشکل پیچیده‌تر است. آخرین صحبت‌ها هم روز جمعه برای رسیدن به یک توافق به نتیجه نرسید و اکثر باشگاه‌ها با قرارداد جمعی مورد پیشنهاد اتحادیه بازیکنان مخالفت کردند. قرارداد جمعی، شرایط عمومی باشگاه‌ها را در ایتالیا تعیین می‌کند و اتحادیه بازیکنان مصر است که قراردادی که خودش تنظیم کرده، حتماً توسط باشگاه‌ها امضا شود. دانیله توماسی، رییس اتحادیه بازیکنان ایتالیا (AIC) بار دیگر تاکید کرد که آنها بدون این قرارداد جمعی بازی نمی‌کنند.

جانکارلو آبته، رییس فدراسیون فوتبال ایتالیا که در مذاکرات بین باشگاه‌ها و بازیکنان میانجیگری می‌کند، زیاد خوش‌بین نیست: «طرفین روی مواضع‌شان خیلی سرسخت‌اند. با این حال ما همه تلاش‌مان را می‌کنیم تا یک راه حل پیدا کنیم.»

حالا روز پنجشنبه دو طرف ظاهراً با پیشنهاد جدید لیگ به «مصالحه» نزدیک شده‌اند. سازمان لیگ پیشنهاد کرده که فعلاً این قرارداد جمعی به صورت موقت و یک‌ساله بسته شود و اتحادیه بازیکنان هم با ابراز خوش‌بینی گفته‌اند به آن جواب خواهند داد.

اختلاف بر سر چیست؟

بدین ترتیب به نظر می‌رسد که همانند اسپانیا، ایتالیا هم با یک هفته تاخیر لیگ‌اش آغاز شود. اما اختلاف بین بازیکنان و باشگاه‌ها اصلن بر سر چه بود و چرا کار به اینجا رسید؟

موضوع اختلاف این است که باشگاه‌ها به دلیل مشکلات مالی می‌خواهند قراردادها با بازیکنان کمی انعطاف‌پذیر بسته شود. به عنوان نمونه صحبت مدتی از این بود که درصد بیشتری از قرارداد متغیر باشد و بر اساس عملکرد بازیکن تعیین شود. یا اینکه مثلاً اگر بازیکنی را که همچنان با او قرارداد دارند دیگر نمی‌خواهند، بتوانند بر خلاف میل‌اش در صورتی که از لحاظ ورزشی و مالی برای بازیکن فرق نکند، به باشگاه دیگری بفروشند. همین خواسته‌های باشگاه‌ها بود که بازیکنان را فصل گذشته هم برآن داشت تا تهدید به اعتصاب کنند، هر چند که با توافق با لیگ در لحظه آخر عملی نشد. اما برای اینکه در این فصل دیگر این مشکلات پیش نیاید، بازیکنان مصرند که این قرارداد جمعی جدید هر طور شده امضا شود. آنچه به علت اصلی اختلاف میان بازیکنان و باشگاه‌ها تبدیل شده، این است که باشگاه‌ها می‌خواهند این اختیار را داشته باشند داشتند بازیکنان ضعیف‌تر را در تمرینات از بقیه بازیکنان جدا کنند. اما بازیکنان مخالف چنین اقداماتی‌اند.

مساله‌ دیگری که مورد اختلاف دو طرف بود، مالیات جدیدی‌ست که ابتدا دولت سیلویو برلوسکنی در راستای طرح جدید ریاضت اقتصادی برای کاهش کسری شدید بودجه این کشور، برای افراد با درآمد بالا تعیین کرده بود. مالیات در ایتالیا برای افرادی که در سال بیش از 90 هزار یورو درآمد دارند، پنج درصد است. اگر درآمد بیش از 150 هزار یورو شود، که همه بازیکنان فوتبال هم در این طبقه قرار می‌گیرند، مالیات 10 درصد می‌شود. بر اساس قانون هر کدام از دو طرف می‌توانند این مالیات را پرداخت کنند و به توافق میان آنها بستگی دارد. باشگاه‌ها می‌گفتند که این مالیات را خود بازیکنان باید بپردازند. برای یک باشگاه بزرگ ایتالیا با آن دستمزدهای بالا، این مالیات می‌تواند هزینه‌ای بالغ بر 50 میلیون یورو در سال باشد که رقم بسیار بالایی‌ست. اما بازیکنان هم به هیچ وجه حاضر نبودند زیر بار پرداخت مالیات‌شان بروند، و به نظر نمی‌رسند که باشگاه‌ها حداقل سر این موضوع به هیچ وجه کوتاه بیایند.

آدریانو گالیانی، نایب رییس آث میلان، باشگاه برلوسکنی نخست وزیر ایتالیا، به روزنامه «کوریره دلا سرا» گفته است: «آنهایی که 90 هزار یورو درمی‌آورند باید مالیات بدهند، و من دلیلی نمی‌بینم آنهایی که میلیون‌ها یورو حقوق می‌گیرند، چرا نباید بدهند! اگر به من باشد، بازیکنان می‌توانند تا آخر عمرشان اعتصاب کنند!» البته این عامل اختلاف با توجه به تغییراتی که دولت ایتالیا در روزهای گذشته در طرح خود داد و این مالیات را برداشت، فعلاً منتفی شده است.

اوضاع بد باشگاه‌ها

شاید اگر باشگاه‌ها وضعیت اقتصادی بهتری داشتند، اصلاً به فکر تغییر در قرارداد بازیکنان نمی‌افتادند یا در مذاکرات انعطاف بیشتری از خود نشان می‌دادند. اما اوضاع آنها اصلاً خوب نیست و تراز اغلب‌شان منفی است.

از یک سو درآمدهای باشگاه‌های ایتالیا پایین است و از سوی دیگر هزینه‌هایشان سرسام آور. . برای نمونه باشگاه یوونتوس تورین سال گذشته هزینه‌های عملیاتی‌اش 100 میلیون یورو افزایش داشت که بیشتر به خاطر افزایش دستمزد بازیکنان بود. این در حالیست که یوونتوس نتوانست به لیگ قهرمانان هم راه پیدا کند.
فاستو پانونسی، استاد اقتصاد دانشگاه بوکونی میلان، در این باره به خبرگزاری آسوشیتدپرس می‌گوید مشکلات مالی در فوتبال ایتالیا بیشتر به خاطر دستمزدهای بالای بازیکنان و مبالغ بالایی است که برای نقل‌وانتقالات پرداخت می‌شود. از نظر مشکل دیگر متنوع نبودن منابع درآمدی در فوتبال ایتالیاست.
درآمد باشگاه‌های ایتالیایی وابستگی زیادی به حقوق پخش تلویزیونی دارند که آنها به خاطر صرفه‌جویی‌ها در بحران اقتصادی دورنمای خوبی فعلاً ندارد. از سوی دیگر آنها بر خلاف سایر کشورهای پیشرو در بازاریابی ورزشی، به خاطر توزیع بد و محافظت نکردن از حقوق اسپانسرهایشان درآمد ناچیزی نیز از فروش پیراهن و کالاهای هواداری دارند. پانونسی می‌گوید: «وقتی تو می‌توانی خیلی راحت کنار استادیوم یک کالای تقلبی که عین اصل‌اش است را 10 یورو بخری، چرا باید بروی 80 یورو پول اصل‌اش را بدهی؟»
علاوه بر آن اغلب باشگاه‌ها در ایتالیا مالک استادیوم‌شان نیستند و انگیزه کمی برای بازسازی آن دارند، طوری که بتوانند تماشاچیان بیشتری را به استادیوم بکشانند و درآمدهای روز مسابقه‌شان را افزایش دهند. در این میان یوونتوس استثناست. این باشگاه میلیون‌ها یورو برای ساخت یک استادیوم مدرن تخصصی فوتبال 40 هزار نفره سرمایه‌گذاری کرده که از این فصل به جای ورزشگاه دل آلپی در آن بازی کند. دست یووه در این استادیوم جدید برای درآمدزایی بیشتر بسیار بازتر است. اما فعلاً این امکان را ندارد، چون به خاطر تعطیلی سری آ، درهای این استادیوم نو نیز همچنان بسته است.

تیم ملیِِ تنها

تیم ملی در اولین بازی مرحله‌ی سوم مقدماتی جام جهانی 2014 برزیل روز جمعه ساعت 20 در استادیوم آزادی باید با اندونزی بازی کند. رقیبان دیگر ایران در گروه E بحرین و قطر هستند. در این مرحله 20 تیم در 5 گروه با یکدیگر رقابت می‌کنند و در نهایت از هر گروه 2 تیم به مرحله‌ی چهارم راه می‌یابند و در آنجا دوباره به دو گروه 5 تیمی تقسیم می‌شوند. سرانجام چهار تیم مستقیم به جام جهانی صعود می‌کنند و تیم پنجم آسیا باید در یک دیدار رفت و برگشت با تیم پنجم آمریکای جنوبی بازی کند. به اعتقاد من یکی از بزرگ‌ترین مشکلات تیم ملی فاصله‌ای‌ست که با هواداران پیدا کرده است. در این یادداشت سعی کرده‌ام آن را توضیح دهم.

***

مرحله مقدماتی جام جهانی 2014 برزیل دارد کم‌کم وارد فاز جدی می‌شود، و وقت‌اش رسیده که فکری اساسی به حال – به اعتقاد من – بزرگ‌ترین مشکل تیم ملی شود: استادیوم خالی در بازی‌های تیم ملی، که بی‌شک در یک کشور 75 میلیونی فوتبالی مایه شرم است.

دیگر تجربه باید قاعدتاً نشان داده باشد که با سلام و صلوات و خواهش و تمنا نمی‌شود هوادار را به استادیوم کشاند. کاهش قیمت یا حتی مجانی کردن بلیت هم حداقل در این یک سال گذشته به خوبی معلوم شده که دردی را دوا نمی‌کند. حالا دیگر باید روشن شده باشد که برای طرفدار نه قیمت بلیت چندان عامل تعیین‌کننده‌ای‌ست و نه اینکه دل او به حال سرمربی و ستاره‌ای به رحم می‌آید که 48 ساعت قبل از هر بازی تازه به یاد او می‌افتند و التماس می‌کنند که «ما را تنها نگذار» و «بدون تماشاگران نمی‌توانیم از پس حریفان بربیایم» و از این دست حرف‌هایی که گفتن‌شان در آن موقع دیگر دیر شده و بی‌فایده است. تماشاگر فوتبال اساساً خواسته‌های دیگری دارد و انتظارش از تیم ملی چیز دیگری‌ست. 

        

فدراسیون فوتبال در ایران در هیچ دوره‌ای، هیچ گاه تلاشی نکرده که به این نیازها و خواسته‌ها پی ببرد. در دورانی که تیم ملی روزهای خوشی را سپری می‌کند، پر از ستاره است و به جام جهانی راه می‌یابد، پر کردن استادیوم زیاد سخت نیست. هنر در این است که در روزگار سختی مثل حالا هم بتوان تماشاگران را به استادیوم کشاند. مدیریت بازاریابی در ورزش یعنی همین. یعنی طوری برنامه‌ریزی کنی که فارغ از نتیجه‌گیری تیم در داخل میدان، طرفدار وفادار بماند. گفتن‌اش آسان است، اما به نتیجه رساندن چنین امری اجرای برنامه‌های تخصصی‌ای را می‌طلبد.

هر طرفدار فوتبالی در دنیا دوست دارد مدام امکان برقراری ارتباط با تیم‌ محبوب‌اش فراهم باشد. او دوست دارد احساس کند که در پیروزی‌ها و شکست‌های تیم‌اش سهیم است و به آن احساس تعلق کند. برای رسیدن به چنین هدفی، باید برنامه‌های عملیاتی مختلفی را به طور یکپارچه در بخش‌های فنی، آی‌تی، بازاریابی و سایر بخش‌های پیرامون تیم ملی اجرا کرد. افزایش وفاداری طرفدار به این سادگی‌ها اتفاق نمی‌افتد و پیروز شدن تیم ملی تنها باید به عنوان یک اثر تقویت‌کننده سایر تلاش‌ها در این زمینه در نظر گرفته شود. اما به جرات می‌توان گفت که هیچ گاه در فوتبال ایران چنین دیدگاهی وجود نداشته و دیدها همواره کوتاه‌مدت بوده است.

ارتباط بیشتر با هوادار قطعاً از راه ارتباط به مفهوم سنتی‌اش و آن طور که در ایران تصور می‌شود، به عنوان نمونه از طریق ویژه‌برنامه‌هایی ملال‌آور در صداوسیما، حاصل نمی‌شود. هر نوع رویدادی که بتواند فرصت ارتباط برقرار کردن با هوادار و مشارکت بیشتر او را فراهم آورد، می‌تواند اثری فوق‌العاده داشته باشد. برگزاری رویدادهای مختلف از جلسات تمرینی گرفته تا تورنمنت‌های بین‌المللی و بازی‌های دوستانه با حریفانی مقتدر، اثربخش‌ترین راه‌حل‌هایی‌اند که هر فدراسیونی در دنیا از آن بهره می‌برد. برگزاری بازی‌های دوستانه با برزیل و روسیه، بی‌شک کار بزرگی است و دستاوردی قابل ملاحظه. اما هنگامی که این بازی‌ها در ابوظبی برگزار می‌شود، دیگر نباید انتظاری از طرفدار داشت که او هم خود را جزیی از این تیم بداند و برای بازی با مالدیو و ماداگاسکار به استادیوم بیاید.

راحت‌ترین کار ممکن برای ارتباط بیشتر با هواداران و اینکه او بتواند خود را سهیم و شریک بداند، برگزار کردن بازی در سایر شهرهاست که فدراسیون فوتبال در ایران و سایر نهادهای مربوط، همواره یا از آن غافل بوده‌اند یا اصلاً این دغدغه را نداشته‌اند که بخواهند به خودشان زحمت برگزاری بازی در یک شهر دیگر را بدهند. در صورتی که همان معدود دفعات هم نشان داده که چقدر برگزاری بازی در شهرهایی مثل تبریز و مشهد و اصفهان می‌تواند تجربه فوق‌العاده‌ای باشد.

سوال اینجاست که مگر تیم ملی فقط متعلق به تهرانی‌هاست؟ چرا تماشاگر اصفهانی و تبریزی نباید فرصت این را پیدا کند که خود را جزیی از این تیم بداند؟ به خصوص حالا که طرفدار تهرانی این قدر دلسرد است، چرا نباید تیم ملی را به سایر شهرهایی برد که امکان میزبانی از آن را دارند؟ به چه دلیل همچنان این اصرار وجود دارد که همه بازی‌ها در استادیوم صدهزار نفری در ناف پایتخت برگزار شود؟

اگر واقعاً تیم ملی آن طور که مسئولین‌اش می‌گویند محتاج به هوادارانش است – که هست-، و نمی‌خواهد به تنهایی از مسیر دشوار راهیابی به جام جهانی بگذرد، باید به این راه حل‌ها جداً فکر کرد. وگرنه که باید همچنان امیدوار بود که همان خواهش و تمنا‌ها گاهی از سوی طرفدار اجابت شود.

لالیگا در قهقرا

تحلیلی درباره‌ی اعتصاب بازیکنان و تعطیلی لیگ اسپانیا و اینکه چگونه «قوی‌ترین لیگ جهان» به این روز افتاد؟

***

10 سال پیش رئال مادرید مجبور شد زمین تمرین‌اش در «پاسئو ده لا کاستلانا» را به قیمت 480 میلیون یورو بفروشد تا از شر 270 میلیون یورو بدهی خلاص شود. مهندس این عملیات فلورنتینو پرز بود که مثل حالا آن موقع رییس باشگاه بود. او البته پیش از آن به خاطر طمع‌اش در خریدن فوق‌ستاره‌ها و مهندسی پروژه «کهکشانی‌ها» معروف شده بود، که بعد از یکی دو سال اول این پروژه به ناکامی‌های پی‌در‍‌پی منجر شد.

معامله‌ی فروش زمین تمرین هیچ وقت صددرصد شفاف نبود و شرایط آن به گفته رسانه‌ها در «تاریکی» ماند. ظاهراً شهرداری مادرید طرف معامله با باشگاه رئال مادرید بوده و بعداً این زمین قطعه‌قطعه به بانک‌ها، شرکت‌های بیمه و شرکت‌های ساخت‌وساز فروخته شده است. حالا در جایی که دی‌استفانو و رائول و اسطوره‌های دیگر یک روزی تمرین می‌کردند، چهار تا از بلندترین برج‌های اسپانیا ساخته شده که نماد مادریدِ مدرن امروزند. اما به خاطر بحران اقتصادی که شدیدتر از خیلی کشورها گریبان اسپانیا را گرفته، خیلی از دفاتر این برج‌ها خالی مانده و هتل پنج ستاره برج یورو نیز با قیمت‌های پایینی سعی می‌کند مسافر جذب کند. رئال خیلی به موقع توانسته بود کاسبی کند و منابع مالی خوبی را تامین کند. این معامله حتی توسط کمیسیون اروپا هم بازرسی شد، در پی شکایت دو باشگاه منچستر یونایتد و بایرن مونیخ که نگران بودند ارگان‌های اسپانیا در قالب این معامله پول به بزرگ‌ترین باشگاه کشورشان تزریق کرده‌اند. اما بازرسان بروکسل نتوانستند چیزی پیدا کنند. البته بایرن و منچستر هم ظاهراً دیگر پی‌گیر شکایت‌شان نشدند، شاید یک دلیل‌اش هم این بود که رئال مادرید آن منابع مالی را خیلی زود تمام کرد و حالا دوباره شدید‌اً بدهکار شده است.

آخرین وام‌های بزرگ را پرز مجبور شد تابستان سال گذشته قرض بگیرد تا منابع مالی خرید کریستیانو رونالدو را جور کند که با 94 میلیون یورو گران‌ترین نقل‌وانتقال تاریخ فوتبال است. کاکا، نیمکت‌نشین امروز هم با 65 میلیون یورو خریداری شده بود. اما این وضعیت فقط شامل حال رئال مادرید نیست. رقیب کاتالان‌شان هم بدهی‌های سنگینی بالا آورده است. اف‌ث بارسلونا زمین اضافی‌ای برای فروختن نداشت و اوضاع‌اش در تابستان 2010 آن قدر بغرنج شد که برای پرداخت حقوق بازیکنان مجبور شد دیمیتری چیگرینسکی مدافع اوکراینی‌اش را تنها پس از یک سال با 10 میلیون یورو ضرر به شاختار دونتسک پس بدهد. در همان زمان ساندرو روسل، رییس جدید باشگاه در حساب‌وکتاب‌های باشگاه زیان‌های سنگینی را کشف کرد که در دفاتر مالی معلوم نشده بود. برای همین مجبور شد وامی 150 میلیون یورویی استقراض کند. همزمان از خوان لاپورتا رییس قبلی هم به دلیل سوءمدیریت شکایت شد. مدیریت جدید مدعی شده بود که مدیریت قبلی بین تابستان 2003 و 2010 که بارسا بزرگ‌ترین موفقیت‌های تاریخ‌اش را جشن گرفت، زیان‌های بالایی را به بار آورده اما آنها را دست‌کاری کرده است.

با افشا و شفاف‌سازی‌ این زیان‌ها ناگهان بدهی‌های موفق‌ترین باشگاه فوتبال سال‌های اخیر به 430 میلیون یورو افزایش پیدا کرده بود، دو برابر دو سال پیش از آن. در واقع در آن سال‌های طلایی باشگاه در باتلاقی از زیان فرورفت. همین شد که روسل، سنت دیرینه‌ی این باشگاه را کنار گذاشت و نارضایتی هواداران متعصب و احساسی کاتالان را به جان خرید تا بتواند با فروش اسپانسرینگ پیراهن تیم، منابع مالی جدیدی تامین کند.

اعتصاب لیگ ورشکسته

با وجود این اوضاع، رئال و بارسا جزو معدود باشگاه‌های باقی‌مانده در اسپانیا هستند که هنوز می‌توانند روی پای خودشان بایستند. اکثر باشگاه‌های حرفه‌ای اسپانیا وضع‌شان از این بسیار وخیم‌تر است و خیلی‌هاشان زیر بار بدهی‌ها کمرشان شکسته است. اواخر ماه ژوئن 11 باشگاه از دسته اول و دوم لالیگا اعلام ورشکستگی کردند. باشگاه‌هایی مثل بتیس سویل، رئال ساراگوسا و رئال مایورکا. ده باشگاه دیگر نیز در آستانه ورشکستگی قرار گرفتند. مجموع بدهی‌های باشگاه‌های حرفه‌ای در دو دسته اول لیگ اسپانیا به چهار میلیارد دلار رسیده، یعنی در عرض 20 سال 25 برابر شده است. به عنوان قیاس این رقم در بوندس‌لیگای آلمان حدود 700 میلیون یورو است.

تقلای باشگاه‌ها برای کسب کمی درآمد بیشتر از محل فروش تلویزیون هم فصل گذشته بی‌نتیجه ماند. آنها پیش از هفته سی‌ام تهدید به اعتصاب کردند و گفتند اگر حقوق تلویزیونی بازی‌هایشان افزایش نیابد، در لیگ شرکت نخواهند کرد. این برای اولین بار در تاریخ فوتبال اسپانیا بود که باشگاه‌ها تهدید به اعتصاب می‌کردند. اما با حکم یک دادگاه انجام اعتصاب قدغن شد و جلو این فاجعه گرفته شد.

این بدهی‌های بالا معلوم است که دودش در وهله توی چشم بازیکنان می‌رود که دستمزدشان را ممکن است نگیرند. دو ماه پیش که این باشگاه‌ها اعلام ورشکستگی کردند، روزنامه مادریدی‌ »آب‌ث» گزارش داده بود که 300 بازیکن در این دو دسته حقوق‌شان را کامل نگرفته‌ بودند. طبق قوانین فوتبال اسپانیا هر باشگاهی که تا 30 ژوئن حقوق بازیکنان‌اش را به طور کامل پرداخت نکند، به عنوان جریمه به دسته‌های پایین‌تر سقوط خواهد کرد. اما این باشگاه‌ها با اعلام ورشکستگی از این مجازات فرار می‌کند، چون طبق قوانین کشور اسپانیا نمی‌توان باشگاهی را که اعلام ورشکستگی کرده، مجازات کرد.

به این ترتیب هر بار که اقدامی داشت صورت می‌گرفت، به نحوی زندگی در لالیگا ادامه می‌یافت و نگرانی‌ها موقتاً یک جوری رفع می‌شد. اما حالا دیگر زندگی در لالیگا با اعتصاب بازیکنان که جان‌شان به لب‌شان رسیده، متوقف شده است. آنها که دیگر نمی‌خواهند قربانی شوند و از حقوق‌شان بگذرند، از طریق اتحادیه‌ بازیکنان (AFE) اعتصاب کردند و هفته اول لالیگا را به تعویق انداختند. و اگر دو طرف، یعنی سازمان لیگ (LFP) و اتحادیه همچنان سرسختانه بر مواضع‌شان پافشاری کنند، ممکن هفته دوم هم تعطیل شود. 50 میلیون یورو از حقوق بازیکنان مربوط به فصل پیش هنوز پرداخت نشده و بازیکنان از سازمان لیگ ضمانت‌نامه می‌خواهند و سازمان لیگ هم زیر بار نمی‌رود. یکی از مسئولین چند روز پیش گفته بود همین که بازیکنان فوتبال در این اوضاع اقتصادی بد اسپانیا که از هر دو جوان یک نفر بیکار است، باید شاکر هم باشند که هنوز شغل دارند.

مشکل کجاست؟

اما مشکل فوتبال اسپانیا خیلی عمیق‌تر از این حرف‌هاست. در اسپانیا پروانه حضور در لیگ، بر اساس سلامت اقتصادی‌شان داده نمی‌شود. کاری که به عنوان نمونه بسیار سخت گیرانه در آلمان انجام می‌شود و اتحادیه فوتبال اروپا نیز در طرح «فایننشال فیرپلی» از دو سال دیگر آن را به اجرا می‌گذارد. حالا اتحادیه بازیکنان خواستار انجام این کار در اسپانیا هم شده است. به این ترتیب مادام که اسپانسرها هستند، هر چقدر هم که باشگاهی بد اداره شود و زیان‌ده باشد، کار ادامه پیدا می‌کند.

علاوه بر آن در اسپانیا برخلاف سایر لیگ‌های بزرگ اروپا، حقوق تلویزیونی همچنان به صورت غیرمتمرکز توسط خود باشگاه‌ها فروخته می‌شود. به لطف این سیستم دو باشگاه رئال مادرید و بارسلونا می‌توانند درآمدهای نجومی‌ای در حد سالانه 140 میلیون یورو برای خودشان دست‌وپا کنند. اما بقیه باشگاه‌ها با فاصله از آنها قرار دارند. به عنوان نمونه دو باشگاه سوم و چهارم اسپانیا، اتلتیکو مادرید و والنسیا از این محل سالانه 42 میلیون یورو کسب می‌کنند. این رقم برای ویارئال و اف‌ث سویا حتی 25 میلیون یورو است. برای نیمه پایین جدول چیزی بین 12 تا 14 میلیون یورو باقی می‌ماند. ایجاد جامعه‌ای طبقاتی و یکنواختی لالیگا در سال‌های نتیجه مستقیم همین سیاست فروش غیرمتمرکز حقوق تلویزیونی بوده است.

با این وضع درآمدها، مادامی که بازرسی دقیقی بالای سر باشگاه‌های اسپانیایی نباشد که اهل ریخت‌وپاش‌اند، آنها هم بی‌حساب‌وکتاب پول خرج می‌کنند. آلفردو رلانیو، سردبیر روزنامه ورزشی «آس» چند وقت پیش کنایه‌آمیز از یک «سنت» در فوتبال اسپانیا نوشته بود: «فوتبال ما سخت به این قاعده پایبند است که هر سال 10 درصد بیشتر از آن که درمی‌آورد، خرج کند.» یک بخش از این سنت هم به خود بازیکنان مربوط می‌شود که با ارقامی نجومی به باشگاه‌های اسپانیا می‌پیوندند و باشگاه‌ها در «قوی‌ترین لیگ فوتبال دنیا» مجبورند برای تامین مالی این نقل‌وانتقال‌های آن‌چنانی وام بگیرند و زیر بار قرض بروند.

اما این اعتصاب و تعطیلی لیگ اسپانیا اخطاری بود برای فوتبال حرفه‌ای این کشور که چاره‌ای به جز مدیریت درست و با حساب‌وکتاب نمانده و دیگر نمی‌توان به راه گذشته ادامه داد. و گرنه روزی می‌رسد که این آشفتگی اقتصادی در قدرت ورزشی تیم‌های اسپانیایی نیز بازتاب می‌یابد. چنانچه در همین فصل هم حتی رئال مادرید و بارسلونا در بازار نقل‌وانتقالات امساک کردند و دیگر خبری از آن خریدهای نجومی نبود. قدم اول فعلاً مصالحه با بازیکنان است.